وبلاگ بهرام جلالی .::علمی آموزشی و سرگرمی ::.

علمی آموزشی نمونه سئوالات امتحانی

وبلاگ بهرام جلالی .::علمی آموزشی و سرگرمی ::.

علمی آموزشی نمونه سئوالات امتحانی

داستان عجیب

شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۳، ۰۶:۴۰ ب.ظ


روزى مردى با زن خود مشغول غذا خوردن بود و غذا مرغ بریان بود، سائلى بر درب خانه اظهار 

حاجتکرد، آن مرد او را محروم کرد و چیزى نداد، بعد از مدّتى روزگار بر او برگشت و ثروت و 

دارایى اش از بینرفت و زن را نیز طلاق داد. زن با مرد دیگرى ازدواج نمود. از اتفاقات عجیب آن 

که،روزى آن زن با شوهر دوّم مشغول غذا خوردن و از جمله مرغ بریان بود که فقیرى بر درب

خانهخوراکخواست. مرد گفت: مقدارى غذا و مرغ براى او ببر. وقتى زن غذا را به دست فقیر 

مى داد،دید گویااو را دیده است، دقّت کرد، سبحان الله، چه مى بینم! همان شوهر اوّلش بود 

که به این روز افتاده بود. گریه اش گرفت و برگشت.

شوهر سبب گریه را پرسید پاسخ داد: شوهر اوّل من بود، یک روز با او غذا مى خوردم گدایى 

آمدو او آن گدا را محروم کرد.مرد گفت:خدا گواه است آن سائل من بودم وچون تلخى ناامیدى 

رادیده ام نمى خواهم کسى از در خانه ام محروم برود.

امیرالمؤمنین(علیه السلام)مى فرماید:

اذا وصلت الیکم اطرافُ النعم، فلا تُنْفروا اقصاها بقلّة الشکر

هنگامى که رسیدن نعمت ها به شما شروع شد، با کمىِ شکرگزارى، کارى نکنید که به آخر

نرسدو از شما سلب گردد.

  • بهرام جلالی کردآباد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی