وبلاگ بهرام جلالی .::علمی آموزشی و سرگرمی ::.

علمی آموزشی نمونه سئوالات امتحانی

وبلاگ بهرام جلالی .::علمی آموزشی و سرگرمی ::.

علمی آموزشی نمونه سئوالات امتحانی

  • بهرام جلالی کردآباد

  • بهرام جلالی کردآباد
ب..


ما جزئی از طبیعت هستیم نه رئیس آن


ما هیچگاه گیاهی را با ریشه از خاک نمی کنیم


ما موقع ساختن خانه ، خاک را زیاد جابجا نمیکنیم


ما در فصل بهار آرام روی زمین قدم برمیداریم چون "مادر طبیعت"


باردار است


ما هرگز به درختان آسیب نمیرسانیم


ما فقط درختان پیر و خشک را قطع میکنیم وقبل از قطع کردن برای


آرامش روحش دعا میکنیم


به اندازه مصرفمان درخت میبریم


هرگز هیزمها را اسراف نمیکنیم


اگر حتی یک درخت جوان وسر سبز را قطع کنیم همه درختان دیگر


جنگل اشک میریزند


و اشک آنها دل ما را میشکندو قلبمان را مجروح میکند


خاک مادر ما و آسمان پدر ماست


باران عاشقانه ترین سرود هستی است


طبیعت روح دارد و مهربانی را میفهمد


ما جزئی از طبیعت هستیم نه صاحب آن


نمایش کمتر
  • بهرام جلالی کردآباد

  • بهرام جلالی کردآباد


در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی می کرد که از درد چشم خواب به چشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود.
پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده می بیند.
به راهب مراجعه می کند و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد می دهد که مدتی به هیچ رنگی بجز رنگ سبز نگاه نکند.
او پس از بازگشت از نزد راهب به تمام مستخدمین خود دستور میدهد با خرید بشکه های رنگ سبز تمام خانه را با سبز رنگ آمیزی کند .
همینطور تمام اسباب و اثاثیه خانه را با همین رنگ عوض میکند. پس از مدتی رنگ ماشین ، ست لباس اعضای خانواده و مستخدمین و هر آنچه به چشم می آید را به رنگ سبز و ترکیبات آن تغییر میدهد و البته چشم دردش هم تسکین می یابد.
بعد از مدتی مرد میلیونر برای تشکر از راهب وی را به منزلش دعوت می نماید. راهب نیز که با لباس نارنجی رنگ به منزل او وارد میشود متوجه میشود که باید لباسش را عوض کرده و خرقه ای به رنگ سبز به تن کند.
او نیز چنین کرده و وقتی به محضر بیمارش میرسد از او می پرسد آیا چشم دردش تسکین یافته ؟
مرد ثروتمند نیز تشکر کرده و میگوید : بله . اما این گرانترین مداوایی بود که تاکنون داشته.
مرد راهب با تعجب به بیمارش می گوید بالعکس این ارزانترین نسخه ای بوده که تاکنون تجویز کرده ام. برای مداوای چشم دردتان، تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز خریداری کنید و هیچ نیازی به این همه مخارج نبود.
برای این کار نمیتوانی تمام دنیا را تغییر دهی ، بلکه با تغییر چشم اندازت میتوانی دنیا را به کام خود درآوری. تغییر دنیا کار احمقانه ای است اما تغییر چشم اندازمان ارزانترین و موثرترین روش میباشد. آسان بیندیش راحت زندگی کن

  • بهرام جلالی کردآباد

 : ﻇﻬﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺑﻮﺩ. ﺣﺴﯿﻦ
ﺑﻦ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺣﻼﺝ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺰﺍﻣﯽﻫﺎ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﺑﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ
ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺧﺮﺍﺑﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺟﺰﺍﻣﯽ ﺁﻧﺠﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ ﻣﯽﮔﺬﺷﺖ. ﺟﺰﺍﻣﯽ ﻫﺎ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩﻧﺪ .
ﻧﺎﻫﺎﺭ ﮐﻪ ﭼﻪ، ﺗﻪﻣﺎﻧﺪﻩﯼ ﻏﺬﺍﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻭ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ
ﺁﺷﻐﺎﻝﻫﺎ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺗﮑﻪ ﻧﺎﻥ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺰﺍﻣﯽﻫﺎ
ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺣﻼﺝ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : « ﺑﻔﺮﻣﺎ ﻧﺎﻫﺎﺭ«!
ﺣﻼﺝ ﻣﯽﭘﺮﺳﺪ : « ﻣﺰﺍﺣﻢ ﻧﯿﺴﺘﻢ؟ »
ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ : « ﻧﻪ، ﺑﻔﺮﻣﺎ. »
ﺣﺴﯿﻦ ﺣﻼﺝ ﭘﺎﯼ ﺳﻔﺮﻩ ﺟﺰﺍﻣﯽﻫﺎ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﺪ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺰﺍﻣﯽﻫﺎ
ﻣﯽﭘﺮﺳﺪ : « ﺗﻮ ﭼﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﺮﺳﯽ. ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﺣﺘﯽ
ﭼﻨﺪﺵﺷﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﺩ ﺷﻮﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺍﻻﻥ … ؟ »
ﺣﻼﺝ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : «ﺧﺐ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﻻﻥ ﺭﻭﺯﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﯾﻦ
ﺟﺎ ﻧﻤﯽﺁﯾﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﻫﻮﺱ ﻏﺬﺍ ﻧﮑﻨﺪ .»
ﻣﯽﭘﺮﺳﻨﺪ : « ﭘﺲ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺭﻓﯽ ﻭ ﺧﺪﺍﭘﺮﺳﺘﯽ، ﭼﺮﺍ
ﺭﻭﺯﻩ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟ »
ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : « ﻧﺸﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﮕﯿﺮﻡ«…
ﺣﻼﺝ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﻏﺬﺍﻫﺎ ﻣﯽﺑﺮﺩ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻟﻘﻤﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺯ
ﻫﻤﻮﻥ ﻏﺬﺍﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺟﺰﺍﻣﯽﻫﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺳﺖ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﭼﻨﺪ
ﻟﻘﻤﻪ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﺭﻭﺩ.
ﻣﻮﻗﻊ ﺍﻓﻄﺎﺭ ﺣﻼﺝ ﻟﻘﻤﻪﺍﯼ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ :
« ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺭﻭﺯﻩ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ. »
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : «ﻭﻟﯽ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺑﺎ
ﺟﺰﺍﻣﯽﻫﺎ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩﯼ «!
ﺣﺴﯿﻦ ﺣﻼﺝ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : «ﺍﻭ ﺧﺪﺍﺳﺖ. ﺭﻭﺯﻩﯼ ﻣﻦ
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍﺳﺖ . ﺍﻭ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺁﻥ ﭼﻨﺪ ﻟﻘﻤﻪ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ
ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﻭ ﻫﻮﺱ ﻧﺨﻮﺭﺩﻡ . ﺩﻝ ﺑﻨﺪﻩﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﮑﺴﺘﻢ، ﺭﻭﺯﻩﺍﻡ
ﺑﺎﻃﻞ ﻣﯽﺷﺪ ﯾﺎ ﺑﺎ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﭼﻨﺪ ﻟﻘﻤﻪ ﻏﺬﺍ؟ »

  • بهرام جلالی کردآباد
ملاقات پروفسور حسابی والبرت انیشتن عجوبه علم دنیا دررابطه با ذرات درعلم فیزیک خواندش جهت اگاهی دوستان ازشناخت مشهورترین دانشمند کشورمان خالی ازلطف نیست هماره بهروز باشید

پروفسور حسابی چند نظریه مهم در علم فیزیک داشتند که مهم ترین و آخرین آن ها نظریه بی نهایت بودن ذرات بود , در این ارتباط با چندین دانشمند اروپایی مکاتبه و ملاقات می کنند و همه آنها توصیه می کنند که بهتر است که بطور مستقیم با دفتر پروفسوراینشتن تماس بگیرد بنابراین ایشان نامه ای همراه با محاسبات مربوطه را برای دفتر ایشان در دانشگاه پرینستون می فرستند بعد از مدتی ایشان به این دانشگاه دعوت میشوند و وقت ملاقاتی با دستیار اینشتن برایشان مشخص میشود پس از ملاقات با پروفسور شتراووس به ایشان گفته می شود که برای شما وقت ملاقاتی با پروفسور اینشتن تعیین می شود که نظریه خود را بصورت حضوری با ایشان مطرح کنید. پروفسور حسابی این ملاقات را چنین توصیف می کنند:

وقتی برای اولین باربا بزرگترین دانشمند فیزیک جهان آلبرت اینشتن روبه رو شدم ایشان را بی اندازه ساده , آرام و متواضع یافتم و البته فوق العاده مودب و صمیمی! زودتر از من در اتاق انتظار دفتر خودش , به انتظار من نشسته بود و وقتی من وارد شدم با استقبالی گرم مرا به دفتر کارش برد و بدون اینکه پشت میزش بنشیند کنار من روی مبل نشست , نظریه خود را در ارتباط با بی نهایت بودن ذرات برای ایشان توضیح دادم ، بعد از اینکه نگاهی به برگه های محاسباتی من انداختند ، گفتند که ما یکماه دیگر با هم ملاقات خواهیم کرد

یکماه بعد وقتی دوباره به ملاقات اینشتن رفتم به من گفت : من به عنوان کسی که در فیزیک تجربه ای دارم می توانم به جرات بگویم نظریه شما در آینده ای نه چندان دور علم فیزیک را متحول خواهد کرد باورم نمی شد که چه شنیده ام , دیگر از خوشحالی نمی توانستم نفس بکشم , در ادامه اما توضیح دادند که البته نظریه شما هنوز متقارن نیست باید بیشتر روی آن کار کنید برای همین بهتر است به تحقیقات خود ادامه دهید من به دستیارم خواهم گفت همه امکانات لازم را در اختیار شما بگذارند, به این ترتیب با پی گیری دستیار و ارسال نامه ای با امضا اینشتن، بهترین آزمایشگاه نور آمریکا در دانشگاه شیکاگو، باامکانات لازم در اختیار من قرار دادند و در خوابگاه دانشگاه نیز یک اتاق بسیار مجهز مانند اتاق یک هتل در اختیار من گذاشتند , اولین روزی که کارم را در آزمایشگاه شروع کردم و مشغول جابجایی وسایل شخصی بر روی میزم و کشوهای آن بودم , متوجه شدم یک دسته چک سفید که تمام برگه های آن امضا شده بود در داخل یکی از کشوها جا مانده است , بسرعت آن را نزد رئیس آزمایشگاه بردم و مسئله را توضیح دادم , رئیس آزمایشگاه گفت این دسته چک جا نمانده متعلق به شما است که تمام نیازمندیهای تحقیقاتی خود را بدون تشریفات اداری تهیه کنید این امکان برای تمام پژوهشگران این آزمایشگاه فراهم شده است , گفتم اما با این روش امکان سواستفاده هم وجود دارد؟ او در پاسخ گفت درصد پیشرفت ما از این اعتماد در مقابل خطا های احتمالی همکاران خیلی ناچیز است

بعد از مدتها تحقیق بالاخره نظریه ام آماده شد و درخواست جلسه دفاعیه را به دانشگاه پرینستون فرستادم و بالاخره روز دفاع مشخص شد , با تشویق حاضرین در جلسه , وارد سالن شدم و با کمال شگفتی دیدم اینشتن در مقابل من ایستاد و ابراز احترام کرد و به دنبال او سایر اساتید و دانشمندان هم برخواستند , من که کاملا مضطرب شده و دست وپای خود را گم کرده بودم با اشاره اینشتن و نشتستن در کنار ایشان کمی آرام تر شده، سپس به پای تخته رفتم شروع کردم به توضیح معادلات و محاسباتم و سعی کردم که با عجله نظراتم را بگویم که پروفسور اینشتن من را صدا کرده و گفتند که چرا اینهمه با عجله ؟ گفتم نمی خواهم وقت شما و اساتید را بگیرم ولی ایشان با محبت گفتند خیرالان شما پروفسور حسابی هستید و من و دیگران الان دانشجویان شما هستیم و وقت ما کاملا در اختیار شماست

آن جلسه دفاعیه برای من یکی از شیرین ترین و آموزنده ترین لحظات زندگیم بود من در نزد بزرگترین دانشمند فیزیک جهان یعنی آلبرت اینشتن از نظریه خودم دفاع می کردم و و مردی با این برجستگی من را استاد خود خطاب کرد و من بزرگترین درس زندگیم را نیز آنجا آموختم که هر چه انسانی وجود ارزشمندتری دارد همان اندازه متواضع، مودب و فروتن نیز هست . بعد از کسب درجه دکترا اینشتن به من اجازه داد که در کنار او در دانشگاه پرینستون به تدریس و تحقیقاتم ادامه دهم.
نمایش کمتر
47
6
  • بهرام جلالی کردآباد

   

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

hou6668

نمونه هایی از زیباترین و شیک ترین سفره های هفت سین  سال ۹۴ را گردآوری کرده ایم.

hou6671

تزیین سفره هفت سین

hou6675

تزیین سفره هفت سین

hou6674

انواع مدل سفره هفت سین

haftsein

تزیین سبزه سفره هفت سین

norouz94.model-sabze-eid-www.dailysun.ir

تزیین تخم مرغ های سفره هفت سین

  • بهرام جلالی کردآباد

  • بهرام جلالی کردآباد

پیامک زد شبی لیلی به مجنون
که هر وقت آمدی از خانه بیرون
بیاور مدرک تحصیلی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات را
پدر باید ببیند دکترایت
زمانه بد شده جانم فدایت
دعا کن …
دعا کن مدرکت جعلی نباشد
زدانشگاه هاوایی نباشد
وگرنه وای بر احوالت ای مرد
که بابایم بگیرد حالت ای مرد
چو مجنون این پیامک خواند وارفت
به سوی دشت و صحرا کله پا رفت
اس ام اس زد ز آنجا سوی لیلی
که می خواهم تورا قد تریلی
دلم در دام عشقت بی قرار است
ولیکن مدرکم بی اعتبار است
شده از فاکسفورد این دکترا فاکس
مقصر است در این ماجرا فاکس
چه سنگین است بار این جدایی
امان از دست این مدرک گرایی


  • بهرام جلالی کردآباد